سميرا اسكندري - پيام‌هاي ارسالي ?RSS=0 سميرا اسكندري - پيام‌هاي ارسالي fa ParsiBlog.com RSS Generator Fri, 29 Nov 2024 05:55:22 GMT سميرا اسكندري هيبت معبد خورشيد هيبت پر شادي گيسو از تو بر پا گشته فتنه چون نگاه کني به هر سو هيبت شوريدگي ها اي تو غرق رنگ دنيا اي به دور سر نهاده خالي از مرجان دريا عهد من اين بود که هرجا يار و همتاي تو باشم توي شبهاي انتظارت مرد شبهاي تو باشم چه کنم خودت نخواستي شب پر سوز تو باشم به همه شبهاي سردت آتش افروز تو باشم آتش من اين بود که شايد فکر آزارم تو باشي به همين اعتقادي شعر و باورم تو باشي عهد من اين بود هميشه يار و غمخوار تو باشم به همه بي مهري تو من وفا دار تو باشم چه کنم خودت نخواستي شب پر سوز تو باشم به همه شبهاي سردت آتش افروز تو باشم http://ghadamzan.parsiblog.com/Feeds/1978042/ <span class="mb">هيبت معبد خورشيد هيبت پر شادي گيسو از تو بر پا گشته فتنه چون نگاه کني به هر سو هيبت شوريدگي ها اي تو غرق رنگ دنيا اي به دور سر نهاده خالي از مرجان دريا عهد من اين بود که هرجا يار و همتاي تو باشم توي شبهاي انتظارت مرد شبهاي تو باشم چه کنم خودت نخواستي شب پر سوز تو باشم به همه شبهاي سردت آتش افروز تو باشم آتش من اين بود که شايد فکر آزارم تو باشي به همين اعتقادي شعر و باورم تو باشي عهد من اين بود هميشه يار و غمخوار تو باشم به همه بي مهري تو من وفا دار تو باشم چه کنم خودت نخواستي شب پر سوز تو باشم به همه شبهاي سردت آتش افروز تو باشم</span> Mon, 31 Mar 2008 13:25:00 GMT آيا اين تقدير من است؟ تا روزها در جاده دلتنگي بنشينم و افسوس دوري تو را بخورم. درختان جاده زندگيم در حال خشك شدن هستند. كاش در ميان اين همه اندوه كنارم بودي افسوس كه تو ديگر در كنارم نيستي افسوس كه سرنوشت براي ما جدايي را رقم زده . افسوس كه هرچه بدوم و بدوم تو دور و دورتر مي شوي گفتي ما بدون هم خوشبخت تريم اما.... اما خوشبختي من در با تو بودن بود افسوس كه خوشي ها تمام شد افسوس كه باهم بودن ها تمام شد اما اگر تو بدون من خوشبختي, دوري را تحمل ميكنم من و تو دو خط موازي بوديم كه هرگز نقاشي پيدا نشد تا دو سر ما را عاشقانه به هم برساند و تا آخر اين دنيا موازي خواهيم ماند. لعنت به اين دنيا... آه... آموختم كه چگونه گريه كنم امّا گريه به من نياموخت كه چگونه زندگي كنم تو نيز به من آموختي كه چگونه دوستت بدارم امّا به من نياموختي كه چگونه فراموشت كنم!!! http://ghadamzan.parsiblog.com/Feeds/1978033/ <span class="mb">آيا اين تقدير من است؟ تا روزها در جاده دلتنگي بنشينم و افسوس دوري تو را بخورم. درختان جاده زندگيم در حال خشك شدن هستند. كاش در ميان اين همه اندوه كنارم بودي افسوس كه تو ديگر در كنارم نيستي افسوس كه سرنوشت براي ما جدايي را رقم زده . افسوس كه هرچه بدوم و بدوم تو دور و دورتر مي شوي گفتي ما بدون هم خوشبخت تريم اما.... اما خوشبختي من در با تو بودن بود افسوس كه خوشي ها تمام شد افسوس كه باهم بودن ها تمام شد اما اگر تو بدون من خوشبختي, دوري را تحمل ميكنم من و تو دو خط موازي بوديم كه هرگز نقاشي پيدا نشد تا دو سر ما را عاشقانه به هم برساند و تا آخر اين دنيا موازي خواهيم ماند. لعنت به اين دنيا... آه... آموختم كه چگونه گريه كنم امّا گريه به من نياموخت كه چگونه زندگي كنم تو نيز به من آموختي كه چگونه دوستت بدارم امّا به من نياموختي كه چگونه فراموشت كنم!!!</span> Mon, 31 Mar 2008 13:23:00 GMT