این صفحه رو با تمومه خاطره هاش تقدیم به داداشی گلم میکنم..........خانم ها وآقایان این شما واین هم حاااااااامد
یه روزی عشق و دیوونگی و محبت و فضولی داشتن قایم موشک بازی میکردن تا نوبت به دیوونگی رسید دیونگی همهرو پیدا کرد اما هرچه گشت اثری از عشق نبود فضولی متوجه شد که عشق پشت یک بوتهی گل سرخ قایم شده و دیوونگی رو خبر کرد و دیوونگی یک خار بزرگ برداشت و در بوتهی گل سرخ فرو کرد صدای فریاد عشق بلند شد وقتی همه به سراغش رفتند دیدند چشمانش کور شده است و دیوونگی که خودش را مقصر میدونست تصمیم گرفت همیشه عشق را همراهی کند و از اون روز به بعد وقتی که عشق به سراغه کسی میره چون کوره بدیهیه معشوقش رو نمیبینه و دیوونگی هم همیشه در کنارشه
منو حامد از بچگی با هم بزرگ شدیم.مثل خواهر برادری می مونیم که ناتنی هستند.همدیگرو درک می کنیم و با هم از هر کسی راحت تریم.اونو نمی دونم ولی من با اون از هر کس دیگری راحت ترم.می خوام همین جا ازش خواهش کنم که جُزی از نویسندگان وبلاگ من باشد.چون ...چون..........حالا خودتون بعدا می فهمید......
5وارونه چه معنی دارد؟
خواهر کوچکم از من پرسید..
من به او خندیدم
کمی آزرده و حیرت زده گفت :
روی دیوار رو درختان دیدم ...
باز هم خندیدم ، گفت:
دیروز خودم دیدم آرش پسر همسایه
5 وارونه به پرستو می داد
آنقدر خنده برم داشت که طفلک ترسید
بغلش کردم و بوسیدم و با خود گفتم :
"" وقتی باران بیوقفه درد
سقف کوتاه دلت را خم کرد
بی گمان می فهمی
5 وارونه چه معنی دارد .....
حامی جون آقایی .داداشیم ...دلم نمی آداااااا....ولی باید خدا حافظی کنم فعلا ...بازم بهت می گم دوست دارم داداشیم ....................باااااااااااااای