اسم دختر
بر مردمان روزگارى آید که جز سخن چین را ارج ننهند ، و جز بدکار را خوش طبع نخوانند ، و جز با انصاف را ناتوان ندانند . در آن روزگار صدقه را تاوان به حساب آرند ، و بر پیوند با خویشاوند منّت گذارند ، و عبادت را وسیلت بزرگى فروختن بر مردم انگارند . در چنین هنگام کار حکمرانى با مشورت زنان بود ، و امیر بودن از آن کودکان و تدبیر با خواجگان . [نهج البلاغه]
به پای هدر شدم
یه عمر در به در شدم
همیشه در سفر شدم
حالا می یای مگی برو
هم سوختم وساختم برات
آبروم باختم به پات
شدم دلیل خندهات
حالا می یای میگی برو
نازک تر از گل نشنیدی
به عشق پاکم خندیدی
حرفم وکاش می فهمیدی
سهم من از عشق این نبود
نفس بودی نه یک هوس
هیشکی نبود تو بودی بس
سهم من از تو خاطره ست
محض رضای عاشقی
برو ولی نگو که من
پرنده برگشتم آخه
بهت می خندند خوب من
آخه هنوزم بعضی ها
راست و دروغ می دونند
یه عده عاشقهی نرو
از توی چشمات میخونند
گذاشتی عاشقت بشم
بعد بری تنهام بذاری
خوب که خراب تو شدم
بگی که دوستم نداری
سرم تو کارم بود و بس
سر زده از راه اومدی
گفتم ستاره نمی خوام
گفتی که از ماه اومدی.
ورود به بخش رییس