روزگاری در گوشه ای از دفترم نوشته بودم......
تنهائی را دوست دارم چون بی وفا نیست
تنهائی را دوست دارم چون تجربه اش کرده ام
تنهائی رادوست دارم چون عشق دروغین درآن نیست
تنهائی را دوست دارم چون خدا هم تنهاست
تنهائی رادوست دارم چون در خلوت وتنهائیم در انتظار خواهم گریست وهیچ کس اشکهایم را
نمیبیند
اما از روزی که تو رادیدیم نوشتم.
ازتنهائی بیزارم چون تنهائی یاد آور لحظات تلخ بی تو بودنم
عشق یعنی خاطرات بی غبار
دفتری از شعر و از عطر بهار
عشق یعنی یک تمنا یک نیاز
زمزمه از عاشقی با سوز و ساز
عشق یعنی چشم خیس مست او
زیر باران دست تو در دست او
عشق یعنی ماتهب از یک نگاه
غرق در گل بوسه تا وقت پگاه
عشق یعنی عطر خجلت... شور عشق
گرمی دست تو در آغوش عشق
عشق یعنی بی تو هرگز ... پس بمان
تا سحر از عاشقی با او بخوان
عشق یعنی هرچه داری نیم کن
از برایش قلب خود تقدیم کن