شبی از شبها تو به من گفتی که (( شب باش))
من که ((شب بودم))
و ((شب هستم))
و (( شب خواهم بود))
به امیدی که تو فانوس (( شب من باشی))
خــــاطره هــــامــــونــــو ســــوزوندی عــــاشق عــــشق تو بودم با چه احــــساس قشنــــگی
فقــــط فقــــط با تــــو بودم توی دنیای دو رنــــگی حالا من اینجا تک تنها تو اون ته دنــــیا
میزنه آتش به قلبم غــــم غصه های فردا با اینکه مال من نیستی من از توبه دورم
واســــه لحظه های با توبودن تجربه بودن تو رو میخواستم نــــذاشتی حرمــــت واسم
عاشق بودم ولی به جرات بازم میگم آرزومــــه که تو بشی خوشــــبخت بازم هر جــــایی که هســــتی
هر جــــایی که رفتی ازم بد نگو چون رفتــــارم بخدا با تو بد نبود من دوســــت دارم ببین تو اشک تو چشــــام بغض تو نگام اسمی نیــــست به جز تــــو تو صــــدام بدون تو میمیرم
به جون تو نــــمیگیرم دست دیگه روچشام پره خونه من تــــو رو میــــخوام
می رسد روزی که فریاد وفا را سر کنی می رسد روزی که احساس مرا باور کنی می رسد روزی که نادم باشی از رفتار خود خاطرات رفته ام را مو به مو از برکنی می رسد روزی که تنها ماند از من یادگار نامه های کهنه ای را که به اشکت تر کنی می رسد روزی که صبرت سر شود در پای من آن زمان احساس امروز مرا باور کنی